وبلاگ انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه ساسکاچوان (PSA)

PSA هیچ مسئولیتی در رابطه با صحت مطالب منتشر شده ندارد. psa.usask@gmail.com

وبلاگ انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه ساسکاچوان (PSA)

PSA هیچ مسئولیتی در رابطه با صحت مطالب منتشر شده ندارد. psa.usask@gmail.com

پیک نیک هفته قبل در Pike Lake

همون طور که هفته قبل مهرداد نوشته بود قرار شد یکشنبه ۱۶ جولای بریم Pike Lake. روز قبلش مهرداد و حمید دو تا ماشین اجاره کردن با این حال شب همش نگران بودیم بارندگی بشه و نتونیم بریم. هواشناسی هم هر چند ساعت یک بار پیش‌بینی‌اش عوض می‌شد. به هر حال تا صبح منتظر بودیم. شب بارون باریده بود ولی صبح آسمون آبی نشان از یک روز خوب داشت. ساعت ۹ همگی پایین ساختمان بودیم البته کمی طول کشید تا هماهنگ شیم و راه بیفتیم. نیم ساعت تا مقصد راه بود. بعد از این که رسیدیم گروهی از بچه‌ها (بخونید مجردها) که صبحانه نخورده بودن بساط صبحانه رو چیدن و هر کس چیزی آورد روی میز.

 بعد از صبحانه رفتیم برای والیبال ساحلی. البته از اونجایی که ساسکاتون راهی به دریا نداره (جای تزار روس برای هم‌دردی خالی) بنابراین ساحل هم نداره از این رو بهتره بگیم والیبال شنی. نکته جالب توجه اینکه با وجود بارندگی شب قبل شن‌ها داغ بودن و کف پاهامون شدیداْ‌ سوخت با این حال لذت بردیم از بازی.

حسن اصلی والیبال این بود که اشتهامونو باز کرد و ما رسیدیم قسمت اصلی ماجرا که «کباب کردن» بود. البته قبلش باید مقدمات فراهم می‌شد و این بار آقایون دست در دست هم دادن و مشغول هیزم شکنی شدن. البته عکسی نگرفتیم که بتونیم بهش استناد کنیم ولی شعله‌های برافراشته و کباب‌های خوشرنگ و بو و صد البته قیافه‌های خندان و راضی ما بعد از غذا می‌تونن گواهی بر این امر باشن.

بعد از غذا با تعدای از بچه‌ها تصمیم گرفتیم بریم قایق‌سواری. البته از شما چه پنهون که این مسئله با تصمیم قبلی همراه نبود و ما همین که قایق‌ها رو دیدیم به این نتیجه رسیدیم. بنابراین تعدادی از دوستان ما جا موندن. (با عرض شرمندگی از این دوستان). دو تا قایق چهار نفری گرفتیم برای نیم ساعت. چند دقیقه از سوار شدن نگذشته بود که بچه‌ها شروع کردن به آب‌پاشی به همدیگه و تو این وسط ما که مظلوم بودیم و آب‌پاشی نمی‌کردیم بیشتر از همه خیس شدیم. جبهه ما به قصد تجهیز سلاح کاسه‌ای به جزیره برگشت ولی بعدش مشاهده کردیم که در اثر دعاهای ما ناوگان رقیب سرنگون شده و در نتیجه ما هم به سبک پوریای ولی به کمک رقیب پرداختیم.

همین که از قایق‌سواری برگشتیم بچه‌ها تصمیم گرفتن برن فوتبال. غیر ممکنه شهرام جایی باشن و فوتبال بازی نشه. از این قسمت ماجرا نه تصویر داریم و نه گزارش. به هر حال بچه‌ها بعد از مدتی برگشتن و مراسم عصرانه همراه با هندونه- کیک- بلال- میوه‌های رنگارنگ - چای - آجیل و بقیه تنقلات اجرا شد.  

به هر حال عصر حدودهای ۹ شب تصمیم به بازگشت گرفتیم. به من یکی که واقعاْ‌ خیلی خوش گذشت. امیدوارم بقیه بچه‌ها هم لذت برده باشن.

به قلم:‌ مریم

نظرات 4 + ارسال نظر
کیوان سه‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:06

سلام
یه سوال دارم.اعتبار دانشگاه شما در رشته کامپیوتر در کانادا چقدر هست؟ آیا میتونم درخواست پذیرش بدم؟درجه اعتبار دانشگاتون رو میگم.جواب بده به ای-میلم.منتظرم

نریمان شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:37

سلام . یکی از دوستای خوب من تازه اومده اونجا درس بخونه . ارزش اون بالاست . اسمش موسی جعفری

سجاد یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:01

سلام جوون های ایران زمین
یک سوال؟
از اونجایی که من به رشته امداد و نجات علاقه زیادی دارم و الانم تو شهرم مربی امداد و نجات هستم و دوره های زیادی رو هم گذروندم می خوام بدونم که توی دانشگاه های اونجا می تونم توی این رشته ادامه تحصیل بدم > محبت کنید منو راهنمایی کنید .
همیشه پیروز و موفق و پایدار باشید .

سیمین پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 15:37

سلام . مریم چقدر بچه بودیا! برزگ شدی اینجا.
تاریخ ۱۶ اکتبر۲۰۰۸

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد